سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 دوشعر از مشیری عزیز - ایقدر آب به خاکستر نریز نوزاد من در ان است
 


: منوی اصلی :

   بازديدهاي امروز: 15 بازديد
بازديدهاي ديروز: 0 بازديد
مجموع بازديدها: 2499 بازديد

صفحه اصلي
پست الكترونيك
پارسي بلاگ

ورود به مدیریت
درباره من


: پیوندهای روزانه :


: لینک دوستان من :


 
: لوگوی دوستان من :

  



: پشتیبانی و طراحی :

 دوشعر از مشیری عزیز


دیدار

عمری گذشت و عشق تو از یاد من نرفت
دل ، همزبانی از غم تو خوب تر نداشت
این درد جانگداز زمن روی برنتافت
وین رنج دلنواز زمن دست برنداشت

تنها و نامراد در این سال های سخت
من بودم و نوای دل بینوای من
دردا که بعد از آن همه امید و اشتیاق
دیر آشنا دل تو ، نشد آشنای من

از یاد تو کجا بگریزم که بی گمان
تا وقت مرگ دست ندارد ز دامنم
با چشم دل به چهره خود می کنم نگاه
کاین صورت مجسم رنج است یا منم ؟

امروز این تویی که به یاد گذشته ها
در چشم رنجدیده من می کنی نگاه
چشم گناهکار تو گوید که ” آن زمان
نشناختم صفای تورا “ – آه ازین گناه !

امروز این منم که پریشان و دردمند
می سوزم و ز عهد کهن یاد می کنم
فرسوده شانه های پر از داغ و درد را
نالان ز بار عشق تو آزاد می کنم .

گاهی بخوان ز دفتر شعرم ترانه ای
بنگر که غم به وادی مرگم کشانده است .
تنها مرا به ” تشنه طوفان “ من مبین
ای بس حدیث تلخ که ناگفته مانده است .

گفتم : ز سرنوشت بیندیش و آسمان
گفتی : ” غمین مباش که آن کور و این کر است “ !
دیدی که آسمان کر و سرنوشت کور
صدها هزار مرتبه از ما قوی تر است ؟


خنده خورشید

هر نفس می رسد از سینه ام این ناله به گوش
که در این خانه دلی هست به هیچش مفروش !

چون به هیچش نفروشم ؟ که به هیچش نخرند
هرکه بار غم یاری نکشیده ست به دوش

سنگدل ، گویدم از سیم تنان روی بتاب
بی هنر ، گویدم از نوش لبان چشم بپوش

برو ای دل به نهانخانه خود خیره بمیر
مخروش این همه ای طالب راحت ! مخروش

آتش عشق بهشت است ، میندیش و بیا
زهر غم راحت جان است ، مپرهیز و بنوش

بخت بیدار اگر جویی با عشق بساز
غم جاوید اگر خواهی ، با شوق بجوش

پر و بالی بگشا ، خنده خورشید ببین
پیش از آنی که شود شمع وجودت خاموش !


نوشته شده توسط : مرغک عاشق

نظرات ديگران [ نظر]

شنبه 87 مرداد 5 ساعت 12:54 صبح



:لیست کامل یاداشت ها :

: درباره ی خودم :


     ایقدر آب به خاکستر نریز نوزاد من در ان است

مرغک عاشق
من یه آدمم....همین البته کم کم دارم به موجدیت انسانها با این کاراشون شک می کنم



: لوگوی وبلاگ :

دوشعر از مشیری عزیز - ایقدر آب به خاکستر نریز نوزاد من در ان است


 فهرست موضوعی یاداشت ها

   


:آرشیو :


 : موضوعات وبلاگ :




: نوای وبلاگ :